به گزارش خبرنگار دفاعپرس از خرمآباد، «سیروس تیموری» یکم دی ۱۳۴۸، در شهرستان کوهدشت به دنیا آمد. پدرش صیدمراد، مغازهدار بود و مادرش زهرا نام داشت. دانش آموز دوم متوسطه بود که از سوی بسیج در جبهه حضور یافت.
سرانجام این رزمنده بسیجی یازدهم فروردین ۱۳۶۵، در سلیمانیه عراق بر اثر اصابت گلوله خمپاره به شهادت رسید. پیکرش مدتها در منطقه برجای ماند و دوم خرداد ۱۳۷۰، پس از تفحص در شهرستان زادگاهش به خاک سپرده شد.
وصیتنامه شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
چه کشته شویم و چه بکشیم پیروزیم (امام امت) دستانم طاقت ندارند و جسم خسته است و نمیتوانم واقعا آنچه را که میخواهم بنویسم و روى کاغذ بیاورم. آرى جسمى دارم که حقیقتاً سنگین است و نمیتوانم آن را تحمل کنم و به همین خاطر است که میخواهم از میان آن دربیابیم خود را راحت کنم. آرى عزیزانی که برایم گریه میکنید روحم را شاد میکنید. مابین این گریهها برایم دعا کنید که حداقل خدا مرا ببخشد و دگر بار میگویم اى مادر جگرسوختهام! این راهى است که باید همه برویم و چه خوشحالم که من جلوتر از شما به سوى مرگ رفتم. امیدوارم که وقتی به یاد من افتادید، واقعاً از ته دلت از میان قلب پر از مهرت بگویی فرزندم شیرم حلالت، تا من نیز خوشحال شوم و با چهرهاى سربلند به پیش مولایم امام حسین بروم. پدرم پدر رنج کشیدهام اگر چه دلم شکسته است که نتوانستم روى تو را بوسه زنم و بعد به جبهه بیایم، اما خودت میدانی که نتوانستم. پدر جان از تو نیز تقاضا دارم از تو میخواهم هنگامى که به یاد من افتادى واقعا از میان آن قلب رنجکشیدهات و با آن دستان پینهبستهات به سوى خدا دعا کنى که رنجت را حلالش کردم و تو نیز او را بیامرز.
خواهرانم شما نیز مانند زینب باشید. البته من مثل امام حسین (ع) نیستم و حتى به خاک پاى او نیز نمیرسم. صبرى بردبار داشته باشید و در هنگام سختى به خدا پناه ببرید و از او طلب مغفرت کنید.
برادرانم شما بودید که مرا راهنمایی کردید و حالا نیز راهنمایى براى یکدیگر باشید تا هیچوقت شکست نخورید.
فامیلهاى عزیزم شما چه خوب و مهربان بودید و این من بودم که همیشه دلهاى شما را میشکستم. امیدوارم مرا حلال کنید تا سربلند به آن دنیا بروم. اى رفقاى عزیز و اى برادران دینیام از شما صمیمانه و از ته قلب معذرت میخواهم. شما نیز مرا حلال کنید و ببخشید. همکلاسیان و همسنگران مدرسهام شما نیز مرا ببخشید و راه مرا ادامه بدهید و از دو سنگر مدرسه و جبهه به دشمنان اسلام حمله ببرید و آنها را سرکوب کنید تا نتوانند علیه شما توطئه کنند. امت مسلمان و اى عزیزان پاسدار من خیلى از سپاه خوشم مىآمد، اما میخواستم اول دیپلم بگیرم و بعد به سپاه بروم، اما نتوانستم و این را از شما میخواهم اگر جنازهام به دستتان رسید بر آن تابوت من لباس سپاه بگذارید و چرخى بزنید تا [مشخص شود] واقعاً پاسدار بودم و از این دنیا رفتم. بارى اگر جسم من به دستتان رسید بر مزار پر از گل بهشت زهرا به خاک بسپارید تا خود را در کنار محمود رضایی ببینم و شاد شوم. اگر هم جسدم به دستتان نرسید، هیچ ناراحت نشوید، چون که من نیز همانند دیگران مفقود از دنیا رفتهام. بر درب خانه پرچمى نصب نکنید تا یاد من در دلتان باشد و هیچوقت ناراحت نشوید. اگر هم اسیر شدم هیچوقت منتظر من نباشید که در تلویزیون ظاهر شوم، چون که این کار عین گناه است. خدایا شهادتى را نصیبم کن که دهانم خشک و تشنه لب باشم تا در آن دنیا از روى شهداى کربلا خجالت نکشم. خدایا بارالها اگر ساعتى دیگر عمر دارم آن را از من بگیر و به امام و امت بده. خدایا اسلام را چنان قوى کن که همانند شمشیر حضرت على (ع) باشد. خدایا خودم را چنان قوى کن که همچو عباس (ع) دلاور باشم. خدایا به خانوادههاى شهدا صبر عنایت بفرما. پیروزى از آنِ مسلمانان ایران و پیروان آقا امام حسین (ع) است. عاشورا را زنده نگه دارید که ما هرچه داریم از این عاشوراست.
سخنى با ورزشکاران
عزیزان! حضرت على (ع) را سرمشق خود قرار دهید و هیچوقت به فکر برد یا باخت نباشید و اخلاق خوب را در پیش بگیرید و اگر شد عکس مرا نیز روى آن زمین خدا در آن استادیوم نصب کنید تا بدانم واقعاً در میان شما هستم. مرا حلال کنید و ببخشید.
انتهای پیام/